بدون عنوان
سلام جیگر مامان خوبی عزیزدلم خیلی دلم میخواد لحظه به لحظه واست بنویسم که همه ی گذشتتو بعد بخونی نمیدونم الان که این و میخونی چند سالته ولی خیلی دوس دارم زودتر بزرگ بشی و اینا رو بخونی و بدونی من وبابایی چقدر دوستت داشتیم و چقدر بخاطرت داریم سختی میکشیم مخصوصا من چون من تموم وقتم و با شمام بابایی که تا ساعت 3سرکاره و وقتی هم میاد اینقدر خستس که میخوابه... چند روزه کمرم خیلی درد میکنه و خیلی اذیتم میکنه امروزه یه لحظه شما رو بغل کردم و کمر دردم بیشتر شده .... الانم که بابایی دید زیاد نمیتونم نگهت دارم داره باشما بازی میکنه و میخواد ببرت حموم اخه بعضی وقتا من که نمیتونم شما رو بابا میبره حموم تو چندتا اسباب بازی که مامانم واست فرستاد...
نویسنده :
مامانی
23:06